زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با سیدالشهدا در بازگشت به کربلا
دارد نسیم میوزد این بوی کربلاست چشم و دلم در آرزوی روی کربلاست برگشتم از سفر؛ سفر رنج و داغ ودرد پُر شد تـمام سـیـنهام از نـالههای سرد برگشتهام که گریه و زاری کنم حسین اشکی به روی قبر تو جاری کنم حسین شکرخدا که زنـده رسـیدم از این سفر با اینکه هیچ خیری ندیدم از این سفر بر چـهـرهام نـشانی صـد داغ را ببین جـای هـزار ضـربـۀ شـلاق را بـبـیـن هرچند سر شکسته ولی سر شکسته نه هرچند دل شکسته ولی پر شکسته نه سوغـاتم از سفر شده پیـراهنت حسین این یـادگـار مـانـده بـرای منت حسین برگشتهام ولی نه من آن خـواهر توأم آئـیـنـهای تــمـام قـد از «مــادر» تـوأم هر چـنـد بُـردهانـد مرا مـجـلس حـرام تا با خـیـال خـویـش بـگـیـرند انـتـقـام هرجاکه شدبه پای غمت خطبه خواندهام ”ابـن زیـاد” را سرِ جـایش نـشـانـدهام در شام و کوفه در پی تو دربـدر شدم با خـنـدههای قـاتـل تـو هـمـسـفـر شدم هرکس که بود زخم سرت را نشان گرفت می زد تو را و از من دلخسته جان گرفت |